۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

مدیریت احمدی نژادی در سازمان تامین اجتماعی

مدیریت احمدی نژادی در سازمان تامین اجتماعی

بیست نکته مهم برای موفقیت در مدیریت - تضمینی

یکی از ثمرات و برکات دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد (بقول دوستانشان، پدیده هزاره سوم!) ظهور سبک و شیوه جدیدی از مدیریت و رهبری است. شیوه ای که بقول ایشان جهانیان بی تابانه در پی الگوبرداری از آن می باشند تا شاید با درک و تقلید از آن، آنها نیز بتوانند موفقیتهای عظیم ما را در اداره کشور و سازمانها بدست آورند.
براستی این سبک جدید مدیریتی چیست؟
در این جا به مهمترین ویژگیهای سبک مدیریت احمدی نژادی، همراه با مثالهای کاربردی از سازمان تامین اجتماعی اشاره می گردد تا شاید دوستداران و علاقمندان رئیس جمهور مردمی ما در سطح جهان با بکارگیری این روشها بتوانند موفقیت های ایشان و پیروانشان را تکرار نموده و خوشبخت گردند.
و اما ویژگیهای این سبک مدیریتی عبارتند از:

1. احساس تکلیف شدید
اولین ویژگی این گونه مدیران احساس تکلیف شدید برای مدیریت و هدایت افراد و سازمانها می باشد. همه این عزیزان نه بخاطر قدرت و پول و مقام، بلکه بخاطر احساس تکلیف شدیدی که دائما رنجشان می دهد و علیرغم میل باطنی، پست های مدیریتی را قبول می کنند. البته این احساس تکلیف به دو صورت است: یا شما خودتان احساس تکلیف می کنید، یا اینکه شخص دیگری این احساس تکلیف را در شما ایجاد می کند. مثلا آقای ذبیحی، مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی در محیط فرحبخش دانشگاه صنعت آب و برق (که بنا به گفته خودشان فضاش مثل پارک بود و اتاقهای قشنگی داشت و زیباترین دانشگاه ایران است) سرگرم آموزش و پرورش آینده سازان جامعه در رشته مهندسی مکانیک بودند که بناگاه آقای رئیس جمهور تکلیف نمودند که به سازمان تامین اجتماعی بیاید و این سازمان رو به زوال را حیاتی دوباره بخشد. (البته با توجه به اینکه آقای ذبیحی در جمعیت ایثارگران، از اولین حامیان احمدی نژاد در دوره نهم انتخابات ریاست جمهور ی بودند، از خیلی وقتها پیش احساس تکلیف شدید برای یک پست درست و حسابی می کردند)
ایشان با توجه به اینکه هیچ زمینه و سابقه ای در خصوص بیمه های اجتماعی و مباحث و مسائل خاص آن نداشتند و هیچ تجربه ای در اداره نمودن سازمان عظیمی همچون تامین اجتماعی نداشتند ولی چون شخص مهمی مثل رئیس جمهور تکلیف نمودند پس قبول زحمت فرموده و برای هدایت این سازمان بزرگ، پرقدمت و پر مخاطب قدم رنجه فرمودند. (بنا به اذعان خودشان بزرگترین سابقه مدیریتی ایشان این بود که در دانشکده شان بین پنج شش نفر هیئت علمی آنجا، بصورت چرخشی رئیس دانشکده می شدند، در واقع رئیس بازی می کردند.)
یک حالت بسیار پیشرفته از ایجاد احساس تکلیف توسط دیگران این است که ایجاد این احساس را به خدا و مقدسات نسبت بدهید یعنی هر کاری که دلتان می خواهد، انجام دهید بعد بگوئید اگر من اینکار را نمی کردم، در پیشگاه مقدساتم شرمنده می شدم.کما اینکه آقای ذبیحی چنین ادعائی کرده و گفته اند اگر این کارها... را نکنیم و امام زمان (ع) از ما سئوال کند چرا اینکار را نکردید، چه جوابی خواهیم داشت؟ اما آقای ذبیحی اشاره نکرده اند که از کجا معلوم امام زمان (ع) ایشان را قبول داشته باشد؟ و اگر از شما بپرسد چرا بدون داشتن ظرفیت های لازم سرنوشت سازمان به این بزرگی و عظمت و این همه مخاطب و پرسنل را قبول کردید؟ چه جوابی خواهید داشت؟
البته ابعاد این احساس تکلیف هم فرق می کند یک جایی هست که فرد احساس تکلیف می کند که یک سازمان یا یک جامعه و کشور را نجات دهد. یک جایی دیگر شدت احساس تکلیف بیشتر می شود و طرف می خواهد جامعه جهانی و کل بشریت را نجات دهد.
خوشبختانه از این نظر مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی با رئیس جمهور محترم هم عقیده و هم مرام بوده و طبق گفته خودشان مقصد اصلی شان اداره جهان و جهانیان می باشد. ... زنده باد توجیه!

2. صداقت در دروغگویی
در این سبک مدیریتی، مدیر باید با کمال خونسردی و اعتماد بنفس دروغ بگوید. موضوع هاله نور، آمار و ارقام ساختگی (علی الخصوص بحث تورم!) و دهها مورد دیگر که خاطر مبارکتان هست.
مدیر عامل فعلی سازمان، در این ویژگی هم دست کمی از بنیانگذار این سبک مدیریتی ندارند. بعنوان مثال ایشان گفته اند که آقای صابری را صرفا بر اساس بررسی های کارشناسانه خودشان و بدون هیچ رابطه و سفارشی به عنوان معاونت فنی و درآمد سازمان انتخاب کرده اند. در حالیکه همه همکاران ستادی می دانند که برادر آقای صابری در نهاد ریاست جمهوری تشریف دارند و در روز معارفه آقای ذبیحی نیز به سازمان آمده بودند، باقی قضایا را هم خودتان حدس بزنید.
یا یکی از دروغ های طنزآمیز دیگری که ایشان اعلام نموده اند این است که جناح و گرایشات سیاسی افراد برای شان هیچ فرقی نمی کند و در تصمیم گیری هایشان هیچ تاثیری ندارد.
این جمله معروف گوبلز(وزیر تبلیغات هیتلر) را فراموش نکنید: دروغ هر چه قدر بزرگتر باشد راحتتر باور می کنند.
ببخشید... کدام تورم؟

3. بی برنامگی
در موضوع حذف یک شبه سازمان مدیریت و برنامه ریزی توسط بنیانگذار این سبک و تصویب مصوبات فله ای استانی، این ویژگی نمود عینی پیدا کرد.
آقای ذبیحی نیز در پیروی از این ویژگی، هیچ علاقه ای به برنامه و برنامه ریزی ندارند، پنج شش ماهی که ایشان در سازمان بوده اند، هیچ برنامه و چارچوب کاری مشخصی از طرف ایشان اعلام نشده است. به اذعان اکثر همکاران، شش ماهه اخیر، یکی از عاطل و باطل ترین دوره ها در تاریخ سازمان بوده است.
این خصیصه را دست کم نگیرید، پشت آن کلی فلسفه خوابیده، خلاصه اش اینکه، وقتی خداوند متعال همه چیز را مشخص کرده و وقتی سرنوشت افراد و کارهایی که باید بکنند از قبل معین گردیده، دیگر چه نیازی به برنامه ریزی داریم؟ خارج از مشیت الهی که نمی توانیم کاری بکنیم. اصلا برنامه ریزی یک جورایی کفرآمیز است.
اما اگر از طرف بدخواهان و مغرضین به بی برنامگی محکوم شدید، اعلام کنید که با حذف بوروکراسی زائد و از بین بردن تشریفات سنتی و با انعطاف پذیری کامل در حال پاسخگویی آن لاین به شرایط روز و انجام تحولات انقلابی هستید. ... پاینده باد پول نفت!

4. ادبیات چاله میدانی
یکی از بارزترین خصوصیات مدیران این سبک استفاده از ادبیات به اصطلاح چاله میدانی است کما اینکه موارد زیادی از بنیانگذار این مکتب مدیریتی در این خصوص شنیده ایم، مثل : منتقدین به اندازه بزغاله نمی فهمند، سوختن آنجای طرف، خس و خاشاک، وزیر هلو و ... آقا بگم؟ بگم؟!
برخی ها این ادبیات را نشانه مردمی نژاد بودن و یا خاکی بودن طرف می دانند. در هر حال این واژه ها نیز مخاطبان و طرفداران خاص خودش را دارد.
در سازمان تامین اجتماعی هم برخی از مسئولان از پیشتازان ادبیات چاله میدانی هستند از جمله اشرفی، حمیدی و ... اما بعضی حالات استثنائی وجود دارد، بطوریکه برخی از مدیران این سبک فاقد هرگونه ادبیات هستند بعنوان مثال آقای صابری که مدیریت دو معاونت مهم سازمان را بعهده دارند در یک جلسه سخنرانی از ادای چند جمله کوتاه و شمرده عاجز بودند. ... زنده باد هولوووووو !

5. معکوس سازی هرم مدیریت
یکی از نوآوریهای این مکتب مدیریتی به دنیای علم مدیریت این است که هرم مدیریت در آن معکوس شده است یعنی افرادی که به اقتضای هوش، تخصص و توانمندی مدیریتی باید در راس هرم باشند به کف رفته اند (و در بعضی موارد هم از هرم خارج شده اند) و افرادی که باید در کف هرم و یا حداقل در سطوح سرپرستی یا عملیاتی مدیریت نمایند به راس رفته اند، نتیجه اینکه جای این دو تا عوض شده. به همین سادگی!
در مواردی هم که باید افراد از هرم (سازمان) اخراج شوند طی یک عملیات کماندویی به راس هرم میروند. فرمول طلائی چنین است اگر خودی هستی، هر چقدر متخلف تر(جسورتر، شجاعتر)باشی، عزیزتری!
مثال دیگر: فرد خودبزرگ بین و چاپلوسی که عرضه و لیاقت اداره چند نیروی خدماتی و واحد امور اداری یک اداره کل را نداشت، بعد از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری بواسطه ازخودگذشتگی های فراوان در تبلیغات انتخاباتی به یکباره به سمت مدیر کل خدمات عمومی و رفاه سازمان منصوب شد! خبری که برای آنهایی که او را می شناختند به مثابه یک طنز و یا بهتر بگوئیم یک شوک تلقی می شد. همین فرد بعد از انجام خدمات شایان توجه و ارائه طرح ها و تحولات فراوان! در اداره کل خدمات عمومی و رفاه در دوره آقای ذبیحی بعنوان معاون حقوقی و امور مجلس سازمان منصوب شد.
بعد از این دیگر، همکاران آماده شنیدن خبر انتصاب هر ننه قمری به هر پستی در سازمان هستند.
مثال دیگر: یک نفر کارشناس که در کارشناس بودن ایشان هم حرف و حدیثهای بسیار است (شهره در دو دره بازی و جیم شدن) با لیسانس دامپروری از دانشگاه آزاد! (دکتری ادبیات چاله میدانی) بعد از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، به یکباره یکی از مهمترین و حساس ترین پست های مدیریتی (مدیر کل دفتر نظارت و ارزشیابی) را در سازمان اشغال می نماید. البته این انتصاب شاید بی ربط نبوده، وقتی که شما نیروی انسانی را بعنوان دام فرض نمائید، بنابراین بهترین فردی که می تواند این افراد (دامها) را هدایت کند، قطعا یک دامپرور خواهد بود... زنده باد دامپروری!

6. رابطه سالاری
پیروان این مکتب مدیریتی با توجه به اینکه انسانهایی خونگرم و خیلی معاشرتی هستند، علاقه شدیدی به رابطه داشتن با دوستان و صاحب نفوذان دارند. و چون خیلی با حال و بامرامند، حرف دوستان و صد البته صاحب نفوذان را در انجام امور و بویژه انتصابات زمین نمی اندازند وحسابی حال می دهند... (گور بابای سازمان و مملکت)
اصولا اگر ضابطه ای در کار بود، آقای ذبیحی (مهندس مکانیک و بدون هیچ سابقه و دانش در مدیریت و حوزه بیمه و ...)، که مدیر عامل نمی شد. شاید استاد دانشگاه مورد علاقه اش هم نمی شد. قطعا مشاور منابع انسانی رئیس جمهور هم نمی شد و ...
همه می دانند که آقای ذبیحی بر خلاف قانون و با وجود مخالفت وزیر رفاه و تامین اجتماعی و همچنین وزیر کار به سمت مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی منصوب شدند.
پس با این حساب چرا ریشه درختی را که بر روی آن نشسته ایم قطع کنیم… زنده باد حلقه و محفل و رابطه !

7. احساس عقل کل بودن
پیروان این مکتب مدیریتی شدیدا احساس عقل کل بودن و همه فن حریف بودن دارند و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد از همه چیز سردرمی آورند. (بخاطر همین است که اکثرا در غیر رشته تخصصی شان و حوزه هایی که هیچ سررشته ای ندارند پستهای مدیریتی را قبول می کنند) اصولا این افراد ذاتا داننده هستند، بنابراین نیازی به مطالعه و بررسی و تخصص و از این مزخرفات ندارند. احتمالا با توجه به معنویت سرشارشان همه علوم آسمانی و رو زمینی و زیرزمینی بر آنها الهام می شود. (با داشتن هاله نور همه اینها دست یافتنی است، پاستور و ادیسون و همه دانشمندان هم اگر هاله نور داشتند نیازی به این همه آزمایش و مطالعه نداشتند)
نمونه این ویژگیها را حتما در بنیانگذار مکتب دیده اید. بعنوان مثال به مناظره تلویزیونی محسن رضایی و احمدی نژاد اشاره می کنم. (موضوع سیب زمینی و ... ) همان را بخاطر بیاورید کفایت می کند.
اصولا داشتن تخصص و گرفتن مدارک معتبر هیچ اهمیتی ندارد همانطور که رئیس جمهور در خصوص مدرک دکترای «کردان» (پدر مکتب کردانیسم یا تقلب گرایی) اشاره کرد این مدارک که اهمیتی ندارد، مهم این است که آدم کار بلد باشد. اینها هم که همه کاری بلدند... زنده باد قدرت!

8. عشق به خدمت
خدمت کردن، برای پیروان این مکتب مدیریتی واژه بسیار مقدسی است، بطوریکه بقول خودشان در میان آنها مسابقه نفس گیری در خدمت رسانی بیشتر به بندگان خدا وجود دارد. شرکت کنندگان در مسابقه با چنگ و دندان با هم دیگر رقابت می کنند تا بلکه در این مسابقه مقدس مقام بهتری کسب کنند. به خاطر همین است که از فاصله چندکیلومتری «رایحه خوش خدمت» میدهند. اصلا تعجب نکنید، خصوصیات ژنتیکی و روحی و روانی این افراد با همه نوع بشر فرق می کند. یک جورایی بمب معنویت هستند.
شدت این عشق به حدی است که اگر افراد زیر مجموعه هم نخواهند بازهم این عزیزان دوست دارند به خدمت کردن در پست های مدیریتی ادامه دهند. نمونه بارزش را هم در انتخابات اخیر دیدیم.
اصولا قدرت هیچ شیرینی برای این عزیزان ندارد هر چه هست عشق به خدمت است و هرچه پست و مقام بالاتر باشد بهتر می توان به بندگان بدبخت خدا خدمت کرد. چه کنند عاشق هستند، عشق و جنون هم که حرف و منطق حالیش نمی شود.... خدمت را عشق است دآآآش !

9. پرچانگی
برای موفقیت در این سبک مدیریتی، داشتن فک های قوی برای سخنرانی و صحبت کردن های طولانی، زدن مشت محکم بر دهان استکبار، بافتن زمین و زمان به هم دیگر، بیان خاطرات شیرین گذشته، ارشاد خلق و ... خیلی مهم می باشد. البته نیازی نیست که حرف های شما یک سیر منطقی داشته باشد، فقط کافی است با اعتماد بنفس کامل در مدت چند ساعت صداهایی از دهانتان خارج شود.
اما استثناهایی هم وجود دارد، مثلا آقای صابری معاون مدیر عامل سازمان، از خارج کردن تعداد محدودی از این صداها هم از دهان مبارکشان در جلسه سخنرانی عاجز هستند. البته ایشان هنر دیگری دارند و آن اینکه همزمان با ادای سخنرانی (و چرت زدن) قادر هستند با موبایلشان پشت میکروفون صحبت کرده و از همانجا مشکلات را حل نمایند. ... بابا تو دیگه کی هستی؟ ( تکرار)

10. مبارزه با مفاسد اقتصادی
یکی از محبوب ترین ویژگیها و رموز موفقیت این گونه مدیران این است که اعلام می کنند یکی از هدفهای اصلی شان، مبارزه مستمر و خستگی ناپذیر با مفسدین اقتصادی و چپاولگران بیت المال و کسانی که باعث بدبختی و بی پولی سایرین شده اند می باشد. (البته این مبارزه شامل دوستان نمی شود)
خاطرتان که هست در انتخابات چهار سال گذشته و در طول دوران مدیریت شان، بنیانگذار مکتب، دائما اعلام می کردند که اسامی این افراد را اعلام خواهند کرد (که اعلام نشد) اما پیشرفت های خوبی حاصل شد بطوریکه در آخرین تحولات اسامی مفسدان اقتصادی به جیب رئیس جمهور رفت و ایشان با کمال شجاعت اعلام نمودند که اسامی این افراد (دزدان بیت المال و مفسدان اقتصادی) در جیبشان است ولی چون فاصله جیب ایشان و دست مبارک بسیار زیاد بود، (شاید هم دشمنان جیب های ایشان را دوخته بودند) بنابراین هنوز موفق نشده اند این اسامی را بیرون بیاورند. امیدواریم در چهار سال آتی به این مهم نائل شوند.
جالب اینکه آقای ذبیحی بعنوان یکی از پیروان این مکتب مدیریتی، اعلام نموده اند که در نظر دارند به سراغ شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی (شستا) بروند و جلو بخور بخورهای میلیاردی را بگیرند. (اما با توجه به اطلاعشان از وضعیت شستا مدیر عامل آن را ابقا کردند) در پنج شش ماه گذشته هم احتمالا دنبال لیست اسامی مفسدین بوده اند. امید است فاصله جیب ایشان و دستهای مبارک به اندازه فاصله جیب و دست رئیس جمهور نباشد.... پیدا کنید پرتقال فروش را..!

11. شعار گرایی
یکی از ویژگیهای این گونه مدیران سردادن شعارهای پرطمطراق و کلیشه ای است. این شعارها هر چقدر بزرگتر و غیر منطقی تر باشد. قدرت تاثیر گذاری اش بیشتر می شود. مثل: مبارزه با استکبار جهانی، حمایت از مسلمانان و مظلومان جهان (بغیر از مسلمانان چین و روسیه و برخی نقاط دیگر) الگو قرار گرفتن در زمینه هنر مدیریت (التماس کشورها جهت یادگیری از شیوه مدیریت ما)، انجام تحولات کاملا اساسی و پیشرفت های سریع، داشتن پیشرفته ترین دموکراسی در جهان، حمایت از نخبگان (از نوع مهرداد جون بذرپاش) و ...
مدیر عامل سازمان هم در پیروی از این سنت حسنه شعارهایی مختصر و مفید سر دادند، اینکه به دنبال تحولات اساسی هستند، می خواهند چهار تا کار اساسی انجام بدهند (فقط چهار تا و نه بیشتر)، با مفسدین اقتصادی مبارزه خواهند کرد و ...
البته در مقایسه با مدیران پیشین و سایر پیروان این سبک مدیریتی بنظر میرسد آقای ذبیحی شعارهای بسیار کمتری (آن هم در این اواخر) سر داده اند. هر چه باشد شعار هم می تواند به نوعی نشان دهنده اهداف و برنامه های کلی باشد. با توجه به این موضوع، می توان گفت مدیر عامل سازمان حتی از داشتن اهداف و برنامه های الکی هم محروم بوده است. یعنی چیزی تو مایه های بی برنامگی .

12. توهم
این ویژگی ربطی به قرص های اکس و بعضی از مواد، زبانم لال، مخدر ندارد. داشتن آرزو و خیال که عیب نیست اصولا یک ذهن خلاق باید قدرت خیالبافی داشته باشد. تنها اشکالی که وجود دارد این است که این عزیزان تمایزی بین دنیای خیال و واقعیت قائل نمی باشند.
چه اشکالی دارد انسان با توجه به اعتقادات دینی اش تصور بکند که هاله ای نورانی او را فراگرفته و دارای یک نوع معصومیت و مصونیت شده است. یا اینکه تصور بکند ماموریتی بزرگ برای نجات و هدایت گمراهان در جهان (که شامل قریب به اتفاق ساکنان کره زمین می باشد) دارد.
چه اشکالی دارد که فکر بکنیم ما مرکز عالم هستیم، تاریخ با ما شروع می شود، گذشتگان و آیندگان و غیر از ما، همه در تباهی و اشتباه هستند. فقط ما هستیم که درست فکر! میکنیم. علیرغم این همه استفاده ای که از محصولات تمدن خارجیها می کنیم ولی همه آنها اهل جهنم هستند، یک عده انسانهای فاسد و بی همه چیز، که همه چیز دارند ولی معنویت ندارند. همه شان دروغگو، چاپلوس، تنبل، مستبد و .... هستند. هر چند ما فقط مصرف کننده اختراعات و دستاوردهای آنها هستیم، ولی خیلی گل ایم، خیلی ماهیم... با ما آری، بی ما هرگز.
در اکثریت قریب به اتفاق چیزها، از دارو و درمان گرفته تا لباس و لوازم و امکانات مختلف از دستاوردهای آنها (دشمنان) استفاده می کنیم، الا مدیریت کشور و سازمانها. در این یکی آنها کور خوانده اند. مال ما از همه بهتر است. بخاطر همین است که هفتاد هشتاد کشور دنیا طبق گفته بنیانگذار مکتب به دست و پای ما افتاده اند که تو رو خدا این معجون مدیریتی تان را به ما هم یاد بدهید. فکرش را بکنید اگر همه دنیا مثل ما میشدند چی می شد؟
چند مثال کاربردی از توهمات آقای ذبیحی : 1. ایشان اولین نفری بودند که موضوع ترور احمدی نژاد با اشعه ایکس در جریان سفر به ایتالیا را مطرح کردند. 2. سازمان در 50 سال گذشته و مخصوصا در 24 سال گذشته با مدیریت آقایان! به خطا می رفته، و آقای ذبیحی رسالت نجات سازمان را بر عهده دارند. 3. ...
تو خیلی گلی! دکتر ذبیحی!

13. سفسطه و مغلطه
این یکی از مهمترین مهارتهای مدیریتی است چرا که در مقابل سیل انبوه سئوالات و انتقادات باید این توان را داشته باشید که با صغری و کبری و ارتباط دادن کلمات و جملات بی ربط به هر نتیجه ای که دلتان بخواهد برسید. هر چقدر در این ویژگی از مهارت بیشتری برخوردار باشید احتمال رشد در سلسله مراتب اداری بیشتر است.
توانایی مدیر در وارونه نشان دادن قضایا و اقناع افراد با هر وسیله ای (خر کردن) از مهارتهای خیلی مهم این گونه مدیران است. بعنوان مثال، آقای ذبیحی یکی از مهمترین دلایل فشارها به دولت نهم و انتقاد از آن را، افزایش «محبوبیت» احمدی نژاد در میان مردم دانسته اند! همچنین عملکرد دولت را از نظر اقتصادی و داخلی و خارجی کلا عالی ارزیابی کرده اند! (یعنی بهتر از این نمی شود) همچنین در یکی از مصاحبه هایشان محیط جامعه را «بسیار با نشاط» ارزیابی نموده اند.
ایشان با توجه به علاقه خیلی زیادشان به خودباوری و اینکه «ما می توانیم» (هر کاری بکنیم و به هر قیمتی!) چندین بار در مصاحبه هایشان اعلام نموده اند که موفقیت های زیادی را در زمینه های مختلف کسب کرده ایم. از جمله در هوا و فضا و انرژی هسته ای (البته نگفته اند با کمک برادران روسی و چینی، با تکنولوژیهای قدیمی و از رده خارج، هزینه گرانتر و با پول بی صاحب نفت).
ایشان از اقتدار و سیاست مستقل دولت دفاع کرده اند...! اما برادران روسی و چینی که زیاد غریبه نیستند گاهی مشورتی میکنیم. اصلا بجای اینکه مثل کره جنوبی نوکر و دست نشانده غرب باشیم، مثل کره شمالی پیروزمندانه و در کمال رفاه و با هماهنگی دوستان چینی و روسی، با غرب مبارزه می کنیم. ... باز هم زنده باد پول نفت!

14. الهام
با توجه به وجود هاله های گوناگون در اطراف این گونه مدیران، یکی از ساده ترین و معمولی ترین شرایطی که برایشان پیش می آید این است که انواع مختلف علوم بر آنها الهام می شود.
مثال: آقای ذبیحی قبلا هیچگونه سابقه مدیریتی مشابه با سمتی که در سازمان تامین اجتماعی دارند، نداشته اند و با عنایت به اینکه فاقد هرگونه تحصیلات مدیریتی هستند، معلوم نیست این همه افاضات و دانش مدیریتی را از کجا آورده اند؟! بنابراین کوتاه ترین راهی که باقی می ماند، شهود و الهام است.
اگر می توانستیم شرایطی بوجود بیاوریم که همه از این قابلیت برخوردار باشند، صرفه جویی های خیلی زیادی در منابع و هزینه ها بوجود می آمد. بعنوان مثال نیاز به دانشگاه و مدرسه و آموزش و این جور مسخره بازیها رفع می شد و علوم مختلف (پزشکی، مهندسی، حقوق و ...) از طریق سیستمی مثل بلوتوث یا دانلود قابل انتقال بود. قدر مدیرانی مثل آقای ذبیحی را بدانیم که اینقدر جلوتر از زمان حرکت می کنند.
ضمنا الهام کاربردهای دیگری هم دارد مثلا اگر جایی سوتی دادید، یک حالت سرشار از معنویت به خود بگیرید و بگوئید در آن لحظه به من الهام شده بود که فلان حرف را بگویم یا فلان کار را بکنم. خلاصه نشان دهید که با یه جاهایی که بقیه نمی توانند شما در ارتباط هستید... شما می توانید.

15. تعمیم و فرافکنی
برای محق جلوه دادن خود و پنهان نمودن اغراض و مقاصد شخصی، تعمیم خواسته هایتان به اکثریت مردم خیلی بدرتان می خورد. مثلا بجای اینکه بگوئید ما اینگونه می خواهیم، بگوئید مردم این چنین می خواهند. با این کار به تصمیماتتان مشروعیت بخشیده، از مسئولیت و پاسخگویی فرار می کنید، چراکه شما کاری انجام نداده اید هر چه بوده خواست مردم بوده است. (دو قورت و نیمتان هم باقی باشد) مردم هم به غیر از شما کسی را ندارند یعنی اجازه ندارند که داشته باشند اصلا وقتی شما هستید در مقابل نورانیت و معنویت شما چشمها آنقدر خیره می گردد، که کسی دیده نمی شود.
اما اگر نارضایتی و نخواستن افراد خیلی تابلو شد، می توانید بگوئید مردم چکاره هستند، ارزشها اینطور می خواهند، یا مصلحت (شما) ایجاب می کند. بقول معروف العوام کالانعام.... پاینده باد قلعه حیوانات!

16. نقش بازی کردن
توانایی نقش بازی کردن مثل بازیگران حرفه ای در این حرفه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. کاری بکنید نیت ها و خواسته های درونی تان به هیچ وجه در حالات چهره و حرکاتتان نمایان نشود. یک بازی زیر پوستی چند لایه و حسی باید داشته باشید. بعضی جاها باید بتوانید مثل مادر مرده ها از ته دل گریه بکنید و داد و هوار بزنید. یک جایی لازم است خودتان را به موش مردگی بزنید. مظلوم نمایی هم خیلی مهم است هر چقدر مظلوم تر نشان بدهید محبوبتر می شوید. آقای ذبیحی با اطلاع از قدرت این تکنیک بارها اعلام نموده اند که «مظلومیت احمدی نژاد از رجایی و بهشتی بیشتر است».
یادتان باشد همیشه خواسته های اصلی تان را پنهان کنید تا میتوانید نقش بازی کنید اصلا اگر نتوانید نقش بازی کنید کارتان زار است. زمینه های زیادی برای نقش بازی کردن وجود دارد. مثلا برای اینکه نشان دهید خیلی شکسته نفس و مردمی هستید بعضی اوقات به کارکنان خدماتی در تمیز کردن در و پنجره و تی کشی کمک نمائید، اگر می خواهید کارتان مثل توپ صدا بکند و اصطلاحا بترکونید، بعضی از اوقات برای همکاران خدماتی چایی بریزید یا گرفتگی توالتهای سازمان را خودتان با استفاده از پمپ و سیم و .... باز کنید. خلاصه آنقدر باید در این نقشها فرو بروید که برایتان درونی بشود. بعد از این دیگر شایعات و حرفهای مغرضان راکسی باور نخواهد کرد. (کاملا محبوب القلوب می شوید)
فراموش نکنید که از قدیم گفته اند مردم عقلشان به چشم شان است، آنها که از پشت پرده خبر ندارند، دو سه تا از این فیگورها بیایید هم قلبها را فتح کرده اید، هم مغز ها را!

17. یک دندگی
از قدیم گفته اند «حرف مرد یکی ست». همانطور که بنیانگذار این مکتب مدیریتی سر همه حرفهایشان بوده اند (موارد استثنایی هم کم نیستند مثل: آوردن پول نفت سر سفره های مردم، و موضوع معروف «یعنی مشکل جوونهای ما اینه؟؟؟») و کوچکترین علاقه ای به نظر کارشناسان و متخصصان در زمینه های مختلف نداشته اند که نمود آن را در زمینه مسائل اقتصادی و بی توجهی به نظر کارشناسان و کلا حال و روز فعلی مملکت می بینیم. شما هم تا می توانید سر حرفتان بایستید هر چقدر کله شق تر باشید، اقتدار مدیریتی تان بیشتر می شود. به افراد زیر مجموعه تان نگاه های عاقل اندر سفیه بکنید. یک جوری با نگاهتان به آنها برسانید که هیچ هستند. به آنها بگوئید که در حدی نیستند که حرفهایتان را درک کنند.
اگر کارشناسانتان گفتند که به هزار و یک دلیل، فلان قضیه چنین و چنان است، به هیچ وجه دستپاچه نشوید، در کمال اطمینان و اعتماد بنفس سر حرفتان بایستید و با یکدندگی مشت محکمی بر دهانشان بزنید. از همان مشتهای تورم زا !

18. عدم هماهنگی
عدم هماهنگی و خودسری یکی از مهمترین ویژگی های پیروان این سبک مدیریتی است کما اینکه عدم هماهنگی های 4 سال گذشته بین رئیس جمهور و وزرا و معاونانش که همگی به اصطلاح اصولگرا ! بودند در تاریخ ماندگار شد.
مثال کاربردی: با توجه به پیروی ذبیحی از این تکنیک مدرن، در اوایل ورودش به سازمان، گزینه مورد علاقه اش، مهرداد جون بذرپاش را در مورخ 16/2/88 به عنوان مدیر عامل شستا منصوب کرد بعدا مشخص شد که سوتی داده و بعد از 5 روز محمدعلی یزدانجو را کمافی السابق بعنوان مدیر عامل شستا ابقا کرد.
آقای ذبیحی در تبعیت از این اصل در شش ماه گذشته کمترین جلسات را با مدیران و کارشناسان سازمان و همینطور مجامع صنفی و ذینفعان سازمان برگزار کرده اند، چون هیچ ضرورتی برای این قرتی بازیها ندیده اند، در عوض تا می توانستند در جلسات دولت و دولتیان برای حل مشکلات کلان کشور شرکت نموده اند، این به آن در.
بنابراین، نیازی به هماهنگی نیست بگذارید مدیرانتان هر کاری دلشان می خواهد انجام دهند بالاخره باید مدیریت را یاد بگیرند شما که به غیر از این تعداد محدود حائز شرایط! مدیر دیگری ندارید، (اگر یاد نگرفتند هم ایرادی ندارد هر چه باشد خودی هستند) از طرفی اگر بخواهند هماهنگی کنند ممکن است یک چیزی از شما بپرسند که بلد نباشید، آبرویتان برود یا چیزی بگوئید و بعدا نتوانید زیرش بزنید... ریلکس باشید، آب در هرصورت یک راهی برای جاری شدن پیدا می کند.

19. روحیه مقاومت
روحیه مقاومت و پوست کلفتی نیز برای این گونه مدیران خیلی مهم است وقتی که شما یک تنه در مقابل استکبار جهانی و دشمنان داخلی که متاسفانه جمعیت زیادی را در جهان تشکیل می دهند و دائما در حال توطئه و نقشه کشیدن برای شما هستند قراردارید، بنابراین باید خیلی مقاوم باشید. خودتان که بهتر می دانید در هیچ جای دنیا به درد لای جرز هم نمی خورید، بنابراین تا وقتی پول بی صاحب نفت هست و افراد مجبورند شما را دوست داشته باشند تا می توانید مقاومت کنید. کجا بهتر از اینجا.
اما زیاد هم نگران نباشید شما جزو معدود افراد خودی و طبقه مسئولان هستید، اگر مثل بعضی ها نمکدان نشکنید، اینجا نشد یه جای دیگه. توی سازمانهای مختلف می چرخید و مشکلاتشان را حل می کنید همه هم با رعایت اصل عدالت از وجود مبارکتان بهره مند می شوند. یک تنوعی هم برای شما و هم برای بندگان شما می شود.
بنابراین هر چقدر از شما انتقاد کردند و به کارهایتان خندیدند، روحیه تان را نبازید. شما نیز با ملاحت بخندید و حرفهایشان را به خودشان برگردانید. در این شرایط فحش دادن هم اشکال ندارد.
خلاصه مقاومت کردن در مقابل دشمنان خیلی مهم است فرقی نمی کند که این دشمن واقعی باشد یا خیالی. اصولا وجود دشمن برای نوع مدیریت شما کاملا ضروری است. چون اگر دشمن نباشد نیازی به مقاومت شما و ریاضت سایرین نخواهد بود، پس هر چقدر دشمنانتان بزرگتر و زیادتر باشند، راحتتر می توانید روحیه مقاومتتان را نشان دهید. پس اول دشمن تراشی کنید بعد مقاومت تراشی.

20. محکوم کردن
نهایتا اگر با بکار بستن همه این تکنیک ها نتوانستید در مدیریت تان موفق باشید، جای هیچ گونه نگرانی نیست، در این شرایط تا می توانید بدخواهان و دشمنان را محکوم کنید.
خوشبختانه از نظر داشتن دشمنان داخلی و خارجی به مرز خود کفایی رسیده ایم و همه رقم دشمن و معاند داریم، از دوستان ساده لوح گرفته تا دشمنان قسم خورده. (که خوشبختانه پرونده همه شان را دارید) اعلام کنید که شما برنامه های خیلی خوبی داشتید ولی نامردها نگذاشتند شما خواسته هایتان را عملی کنید. حتی می توانید خواستار اعدام و سپس محاکمه و شکنجه آنها شوید.
پررویی و وقاحت در این مرحله خیلی بدردتان می خورد، لذا بعد از همه افتضاحاتی که ببار آوردید اعلام کنید که مبارزه شما تا از بین بردن کلیه مشکلات بشریت و آخرین دشمن همچنان ادامه خواهد داشت.
البته محکوم کردن فقط بدرد آخر کار نمی خورد بلکه از همان ابتدای روی کار آمدن هم میتوان از این تکنیک طلائی استفاده کرد.
در پیروی از این سنت حسنه آقای ذبیحی، از همان ابتدای روی کار آمدن بارها اعلام کردند که «مشکلات امروز مردم ریشه در مدیریت 24 ساله آقایان دارد»، همینطور مدیریت 24 ساله سازمان تامین اجتماعی را شدیدا زیر سئوال برده و به بی لیاقتی محکوم کرده اند. بنابه گفته ایشان، سازمان تامین اجتماعی در 24 سال گذشته نتوانسته به آرمانهایش برسد. (نگران نباشید بالاخره فرشته نجات سازمان تشریف آوردند)
آقای ذبیحی یکی از متخصصان این تکنیک هستند چه قبل از ورود به سازمان و چه بعد از ورودشان خیلی ها را (از چپ و راست)محکوم کردند و الان هم در حال محکوم کردن هستند. (خسته نباشید)
با عنایت به اینکه از نظر داشتن مشکلات و امراض مختلف در کشور از مرز خودکفایی نیز گذشته ایم و اکثر مردم هم بنوعی درگیر این مشکلات هستند بنابراین بهترین چیزی که می توان توجه ها را جلب کرد این است که بعضی ها را محکوم بکنیم و تقصیر همه ناکامیها را گردن آنها بیاندازیم. نکته مهمتر اینکه، علاوه بر محکوم کردن دشمنان دائما باید به افراد تذکر بدهیم که بیشتر از قبل مواظب دشمنان باشند والا وضع از این که هست بدتر می شود!
زنده باد لیاقت...

دوستان عزیز می توانند با ارائه نظرات و تجربیاتشان، زوایای نامکشوف این سبک جدید مدیریتی را بهتر بشناسانند.
آزاد





۳ نظر: