۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

ذبیحی: عصبی یا روانی؟


ذبیحی: عصبی یا روانی؟

اول به نظر میرسید، آقای ذبیحی کمی مشکل اعصاب دارند، بعد معلوم شد که نه بابا این حرفها نیست، این آقا پاک روانی بوده اند (یا بعدا شده اند).

در مورد دروغ گفتن و خالی بندی آقای ذبیحی که قبلا با ذکر شواهد و مستندات کافی صحبت کرده بودیم. اما موضوع جدیدی که اخیرا از سوی صاحبنظران مورد توجه قرار گرفته ، مسئله عدم وجود تعادل روحی و روانی ایشان ( به خصوص بعد از ناکامی در نشستن بر صندلی وزارت) بوده است. که البته چنان هم غیرمنتظره نبود. ولی اگر ما می خواستیم راجع به آن حرف بزنیم شاید بعضی ها فکر میکردند که خودمان مشکل پیدا کرده ایم ولی حالا که تنی چند از بزرگان بر این موضوع صحه گذاشته اند. ما هم نتایج بررسی هایمان را خدمتتان عرض می کنیم.

اما قبل از بیان دلایل خودمان یکی دو مورد از نظرات کارشناسانه سایر عزیزان را خدمتتان عرض می کنم:

مورد اول: کارکنان شرکت نفت در پاسخ به اظهارات آقای ذبیحی در اوایل سال جاری در خصوص ادغام صندوق بیمه کارکنان شرکت نفت با صندوق تامین اجتماعی (در راستای مدیریت کم هزینه و پربازده و خدمت رسانی بهتر به نفتی ها) دچار اضطراب و وحشت شده و واکنشهای تندی به فرمایشات آقای ذبیحی نشان دادند، بطوریکه طرح مذکور در نطفه خفه شد. البته کارکنان شرکت نفت زیاد هم خوشحال نباشند چون از برکات مدیریت کم هزینه و پربازده آقای ذبیحی محروم شدند، خودشان نخواستند...

یکی از نفتی ها (احتمالا از روانپزشکان بیمارستان نفت) در واکنش به فرمایشات آقای ذبیحی همان موقع به ضرب المثل و نکته ظریفی اشاره کرد، و با یک تشخیص زود هنگام گفت: «دیوانه ای سنگی در چاه انداخت که درآوردن آن از دست صد عاقل خارج بود...» (منظور از دیوانه هم که مشخص است)

مورد دوم: اگر خاطر شریفتان باشد ، در مطلب «علی چاخان...» بعد از اشاره به موارد مختلف دروغ گویی آقای ذبیحی، یک جایی ذکر کردیم که ایشان گفته:

من از اول هیچ علاقه ای به پست و مقام نداشتم و مرا با زور و دعوا اینجا فرستادند، ...

بعد به جمله ای از آقای علی مطهری ، نماینده خوشنام مردم تهران در مجلس اشاره کردم که گفته اند:

« اگر کسی بگوید من ذاتا از قدرت بدم می‌آید یا دروغ می‌گوید یا مشکل روانی دارد. »

بنابراین با توجه به اینکه «دروغگو دشمن خداست» آقای ذبیحی اصرار داشتند که به هیچ وجه دروغ نگفته اند، پس میتوان نتیجه گرفت که ایشان اگر دروغگو نباشند پس حتما مشکل روانی داشته اند.

البته با توجه به شواهد و قراین موجود باید گفت ایشان هم دروغگو تشریف دارند و هم روانی. (شواهد و قراین را در ادامه بیشتر خدمتتان توضیح میدهم).

مورد سوم: اخیرا جناب آقای لواف ، مدیر کل برکنار شده اداره کل تهران بزرگ، که از چهره های زحمتکش و خوش اخلاق این اداره کل هستند، آب پاکی را روی دست همه ریخته اند و اعلام کردند :

« چون مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی نتوانست وزیر شود تعادل روحی خود را ازدست داده است. اما من او را به خدا واگذار کرده‌ام»

ایشان به نکته ای اشاره کردند که خیلی ها در سازمان و خارج از سازمان می دانستند ولی نمی توانستند بر زبان بیاورند. نکته مهم دیگر در فرمایش آقای لواف این بوده که ایشان گفته اند که آقای ذبیحی را به خدا واگذار کرده اند.

این یعنی اینکه وضع آقای ذبیحی به قدری وخیم است که قابل درمان نبوده و تنها به شفای خداوند میتوان امیدوار بود.

در مورد وضعیت روحی و روانی آقای ذبیحی باید یک نفر که روانشناس باشد نظر بدهد. بهرحال در ادامه علائم یک سری از بیماری های روانی مطرح می شود برای اطلاعات عمومی خودتان هم خوب است که بخوانید. همچنین مشاهدات خودمان را همینطور الکی نوشتیم شاید درست درآمد، در هرحال دوستان روانشناس باید نظر بدهند.

نکته ای هم که توی این بررسیها دستگیرمان شد اینکه شيوع اختلالات رواني در جمعيت بالاي 15 سال كشور 21.3 درصد در مناطق روستايي و 20.9 در مناطق شهري برآورد شده است. شايع‌ترين اين اختلالات افسردگي بوده است.

آشنایی با برخی از بیماریهای روانی

1. فراموشی:

در این اختلال فرد قادر نیست که اطلاعات مهم زندگی شخصی خود را به یاد آورد و این نوع فراموشی خیلی شدیدتر از فراموشی طبیعی است که در زندگی هر فردی اتفاق می افتد. این مشکل معمولاً به دنبال یک استرس تکان دهنده ایجاد می شود و فرد قادر نیست اطلاعات مربوط به حادثه را به خاطر بیاورد.

درمان: به عنوان اصلی ترین جزء درمان می توان، دور کردن بیمار از محیط تهدید کننده و استرس را نام برد. البته مراجعه به روانپزشک جهت تجویز دارو در اولویت بعدی است.

2. فرار:

در این حالت، فرد به طور ناگهانی و غیر قابل انتظار از محل کار یا خانه خود مسافرت می کند و خاطرات گذشته را نیز به یاد نمی آورد. معمولاً این حالت به دنبال یک استرس ایجاد می شود و البته در افرادی که بعضی از اختلالات شخصیتی را دارند بیشتر دیده می شود.

درمان: روان درمانی، درمان اصلی است.

3. بدبيني

بدبينى يا سوء ظن، از بيماري هاى خطرناك روانى است كه هر كس به آن گرفتار شود، ناراحتي، رنج ها و دردها در انتظار اوست. اين بيمارى گاه چنان شدت مى يابد كه شخص ‍ مبتلا، به هر چه مى نگرد يا به هر چه فكر مى كند، مى كوشد نقص يا عيبى در آن بجويد و نيكويي هاى آن را از نظر دور كند. سوء ظن به معناي بدگماني بوده و يکي از رذائل اخلاقي است که در دين اسلام و در قرآن کريم به شدت از آن نهي شده است.

اين خوى ناپسند و بيمارى اخلاقى اعتماد افراد را نسبت به يكديگر از بين مى برد و به آبرو و اعتماد آنها آسيب مى رساند. بدبينى بزرگ ترين مانع همكاري هاى اجتماعى، اتحاد و به هم پيوستگى دل هاست و انسان را گوشه گیر، تك رو و خودخواه بار مى آورد. بدگمانى سرچشمه خشم ها، جنگ و خونريزى هاست.

بدبين يا بايد از همه كناره گيرد يا فقط تظاهر به دوستى كند و خود را چنان بنمايد كه در باطن آن گونه نيست و چون به اشخاص و رويدادها با عينك بدبينى مى نگرد، نمى تواند با بى طرفى و بى نظرى، آن ها را بررسى كند و آن پديده يا شخص را آن گونه كه هست بشناسد. در نتيجه، دچار قضاوت نادرست مى شود و اين خود موجب عقب ماندگى است و نيز موجب بهره نگرفتن از فرصت ها و افراد با ارزش است.

4. اختلال چند شخصیتی:

در این اختلال فرد دارای دو یا چند هویت و شخصیت متمایز و جدا می شود که هر یک در زمان معینی کنترل فرد را به عهده می گیرند و اختلال جدی ای به حساب می آید. این اختلال نیز به دنبال استرس های روانشناختی مانند از دست دادن عزیزان و فقدان حمایت های محیطی ایجاد می گردد. فرد هر کدام از شخصیت ها را در زمان مشخص و جداگانه ای اتخاذ می کند و ممکن است شخصیت ها کاملاً با یکدیگر متفاوت باشند. در این اختلال، اختلالات دیگری مانند افسردگی ، اضطراب، خودکشی ، خودآزاری و سوء مصرف مواد و ... گزارش می شود.

درمان: روان درمانی و همچنین مصرف دارو و در مواردی بستری ضرورت دارد.

5. اختلال مسخ شخصیت:

در این اختلال فرد احساس می کند که از خود جدا شده و با خود بیگانه است. در حقیقت بیمار احساس می کند که در رؤیا است و حتی احساس می کند به عنوان یک مشاهده گر خارجی به اعضای مختلف بدنش و حالات روحی اش می نگرد.

گاهی اوقات ممکن است بیمار احساس کند که اندام هایش کوچک تر یا بزرگ تر از حد معمول است. این حالات به صورت ناگهانی و به دنبال یک استرس روانشناختی ایجاد می گردد و معمولاً به تدریج از بین می رود.

البته این اختلال به غیر از اینکه ممکن است یک علامت در بسیاری از اختلالات جسمی و روانپزشکی باشد، در افراد سالم به خصوص هنگام استرس، خستگی و محرومیت از خواب دیده می شود.

درمان: در این مورد داروهای روانپزشکی، مفیدتر از روش های روان درمانی هستند.

مشاهدات ما:

توهم خود بزرگ بینی: آقای ذبیحی از همان ابتدای ورود به سازمان دچار این توهم بودند که رسالتی بزرگ برای نجات و هدایت سازمان تامین اجتماعی و حتی اداره جهان داشته اند. (به نمونه های آن نیز در همین وبلاگ اشاره شده است، جوینده یابنده است)

بر اساس همین توهم، احساس میکردند موجودی با توانایی های فوق بشری هستند که علیرغم نداشتن هیچ سابقه و تحصیلات مرتبط، و بدون هیچ سابقه مدیریتی مشابه، خیلی عقل کل و کاربلد تشریف دارن.

فراموشی: آقای ذبیحی بعد از ناکامی در راه وزارت، دچار استرس بزرگی شدند، البته با توجه به اینکه پست مدیرعاملی سازمان تامین اجتماعی هم یک استرس بزرگ برایشان بود و با توجه به شواهد موجود می توان گفت ایشان دچار فراموشی شده اند. به عنوان نمونه:

الف- ایشان در اوایل ورودشان به سازمان دائما در بوق و کرنا می کردند که در 24 سال گذشته مدیران قبلی سازمان را به باد داده اند. و از این قبیل بیانات....

اما اخیرا چندین بار اعلام کرده اند که مدیران قبلی خیلی زحمت کشیدن، دمشان گرم و ....

ب- یک نفر را به علت بی لیاقتی و تخلف کردن از سمت معاونت حقوقی و امور مجلس خلع کردند، و در همه جا حتی در مصاحبه تلویزیونی نیز بارها همین موضوع را تاکید کردند، بعد با فاصله 15 روز همان شخص متخلف را به عنوان مشاور مدیرعامل انتخاب کردند.

پیشنهاد می شود آقای ذبیحی به مدت یک سال در سواحل جزایر قناری به استراحت بپردازد، یا به جایی مثل جزیره لاست برود. البته زندگی در میان قبایل جنگلهای استوایی هم می تواند مد نظر قرار گیرد. به شرطی که در آنجاها فقط به استراحت بپردازند و سراغ مدیرعاملی نروند.

فرار: تو این بحبوحه ، مسافرت آقای ذبیحی به سوئیس و فرانسه (تور اروپا) دقیقا به همین علت بوده، البته بعد از بازگشت از مسافرت حتما باید سری به روانپزشک بزنند.

بدبینی: بدبینی آقای ذبیحی به صور مختلف خود را نشان داده است، اما مهمترین چیزی که آقای ذبیحی به آن بدبین بوده، منابع انسانی سازمان هستند. همچنین نسبت به نظر کارشناسی و کلا کارهای علمی هم نظر خوشی ندارند. به مدیران قبلی هم بدبین بودند، از خبرنگاران نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید. ضمنا نسبت به مانور دادن هم بدبین هستند. طبیعتا از غربیها هم دل خوشی ندارند، از چپی ها و اصلاح طلبان که متنفر هستند ضمنا از خیلی از راستیها هم خوششان نمی آید. با مجامع کارگری و کارفرمایی و بازنشستگی میانه خوبی ندارند. سایه هیئت مدیره سازمان را هم که با تیر میزنند. از ریخت برخی از معاونت ها و واحدهای سازمان هم که خوششان نمی آید. ...

بازم بگم؟ ... بگم؟ ...

اختلال چند شخصیتی: با توجه عدم حمایتهای محیطی از آقای ذبیحی، بنظر میرسد علائمی از این بیماری نیز در آقای ذبیحی دیده شده است. امیدواریم در مورد ایشان کار به اختلالات دیگر نکشد. هر چند نامبرده بی خیالتر از این حرفها هستند. اما توصیه می شود جهت روان درمانی اقدام گردد.

اختلال مسخ شخصیت: با توجه به اینکه آقای ذبیحی مغزشان را خیلی بزرگتر از اندازه واقعی می بینند. و شدیدا احساس عقل کل بودن و فوق تخصصی در کلیه رشته ها را دارند. می بایست جهت استفاده از داروهای روانپزشکی سریعا اقدام نمایند.

اطلاعات تکمیلی در خصوص برخی دیگر از بیماریهای روانی

افراد بدبین یا پارانوئید:

مهم‌ترین ویژگی افراد بدبین یا پارانویید همان سوءظن و بی‌اعتمادی به دیگران است. مبتلایان به این اختلال شخصیتی می‌پندارند که دیگران آنان را مورد آزار، بهره‌کشی یا فریب قرار می‌دهند، در حالی که واقعیت چنین نیست. این افراد بدون هیچ دلیل، یا بر اساس شواهد ناچیز و بی‌اهمیت، دچار این شک هستند که دیگران بر ضد آنان توطئه می‌کنند. احساس می‌کنند که از فرد یا افراد دیگری به شدت صدمه دیده‌اند، در حالی که ممکن است هیچ شاهد عینی برای ادعایشان نداشته باشند.

اگر از این افراد تعریف و تمجید کنیم، آیا فایده‌ای دارد؟ ممکن است ذهن‌شان عوض شود؟

پارانوئیدنه! تشویق و تعریف معمولا مورد سوءتعبیر قرار می‌گیرد. برای نمونه، اگر کسی از آنان به دلیل کار خوبی که انجام داده‌اند تعریف کند، فرد پارانویید با خود می‌اندیشد: «منظور این است که کارهای اضافی و تحمیلی را به عهده من بگذارد.»

اگر دوست‌شان از روی خیرخواهی، پیشنهاد کمک در کاری را به آنان بدهد، با خود می‌پندارند: «منظور این است که من به تنهایی از عهده کارم برنمی‌آیم.»

توجه داشته باشید که افراد بدبین، همیشه در حالت لجاجت و کینه‌توزی هستند و تمایلی به بخشیدن توهین‌ها یا تحقیرهای تصوری ندارند. هر بی‌توجهی جزیی از سوی دیگران سبب برانگیختن دشمنی از سوی آنان می‌شود و احساس دشمنی برای زمانی طولانی ادامه می‌یابد.

آنان همیشه گوش به زنگ هستند که خصلت های بدخواهانه دیگران را کشف کنند و اغلب احساس می‌کنند که منش یا اعتبار آنان مورد حمله قرار گرفته و از این رو با خشم، دست به ضد حمله می‌زنند

از آنجا که مبتلایان به اختلال شخصیت پارانویید قادر به اعتماد به دیگران نیستند، نیاز شدید به خودکفایی و استقلال دارند. آنها همیشه احتیاج دارند بر اطرافیان خود مسلط باشند و در غیر این صورت احساس آرامش نمی‌کنند. این‌گونه افراد انعطاف‌ناپذیر و منتقد همیشگی دیگران هستند، گرچه خود قادر به شنیدن هیچ انتقادی نیستند. به‌طور کلی افرادی هستند مدافعه‌جو و به‌طور متناوب در جدال های قانونی درگیر می‌شوند. این افراد انگیزه ی شریرانه‌ای را به دیگران نسبت می‌دهند که برون‌فکنی ترس‌های خود آنان است. اغلب، خیال‌پردازی‌هایی در مورد قدرت و منزلت خویش دارند. به جمع‌بندی‌هایی ساده‌انگارانه از جهان که مردم را به دو گروه خوب و بد تقسیم می‌کند تمایل دارند. موقعیت‌های مبهم آنان را هراسان می‌کند. گاهی به شکلی خطرناک، نسبت به عقاید خود تعصب می‌ورزند. در واکنش به فشارهای روانی شدید ممکن است دچار روان‌پریشی کوتاه‌مدت، از چند دقیقه تا چند ساعت شوند.

افراد اسکیزوفرنیک

اسکیزوفرنی یا اسکیزوفرنیا شایع‌ترین نوع روان‌پریشی است که در صورت کم‌توجهی می‌تواند، تبدیل به یک بیماری ناتوان‌کننده صعب‌العلاج با عوارض ناخوشایند و خطرناک شود و در صورت توجه شایسته، تبدیل به یک بیماری قابل کنترل گردد که فرد مبتلا می‌تواند به زندگی عادی و رضایت‌بخش پیشین بازگرد

بیمار اسکیزوفرنیک در آن واحد در دو جهان زندگی می‌کند، یکی جهان تخیلی و تصوری خویش که بر مبنای توهم‌ها و هذیان‌ها و نیازهای روان‌شناختی او شکل گرفته است و دیگری جهان راستین بیرونی است که برای رفع نیازهای فیزیولوژیک خویش به آن احتیاج دارد و ارتباط بین این دو جهان به وسیله سازوکارهای دفاعی روانی انکار، واکنش‌سازی و فرافکنی برقرار می‌شود.

هذیان، توهم، اختلال جریان فکر، رفتارهای نابه‌هنجار و حالات بدنی عجیب و گاهی نشانه‌های منفی از جمله فقدان احساس لذت، فقدان اراده، سکوت وگوشه گیریعلایم این بیماری را تشکیل می‌دهد. گاهی بیمار خود را مورد تعقیب و آزار افراد یا سازمان‌هایی می‌پندارد (هذیان‌گزند) و یا ممکن است خود را یک فرد بسیار مهم، رجل سیاسی، مخترع و هنرمند بینگارد (هذیان بزرگ‌منشی). گاهی صداهای توهمی به او دستورهایی می‌دهند (که خیلی اوقات مجبور است اطاعت کند و در نتیجه با دستگاه قضایی کیفری درگیر می‌شود) و گاهی صداهای چند نفر را می‌شنود که در مورد او حرف می‌زنند.

افراد سادیسمی:

ساديسم عبارت است از علاقه به آزار رساندن ديگران به صورت جسمي، رواني و جنسي، طوري که اين آزار رساندن موجب لذت و آرامش فرد آزاررسان شود.

اين افراد از تحقير و تمسخر و آزار روحي يا جسمي و جنسي افراد به خصوص در حضور ديگران لذت زيادي مي‌ برند و گاهي رفتارهاي پرخاشگرانه يا جنايتکارانه از خود بروز مي ‌دهند.

مثال‌هايي در اين مورد :

در روابط روزمره در اجتماع به خصوص اداره‌ ها، ميهماني‌ ها و حتي مجامع علمي به افرادي برخورد مي ‌کنيم که از تحقير، تمسخر و کنايه زدن ديگران لذت مي ‌برند ، مثلا شوهري که در حضور ميهمانان همسر خود را شماتت و تحقير مي ‌کند، يا پدري که فرزندش را در جمع سرزنش مي کند، يا رئيسي که از آزار روحي کارمندان زيردست خود لذت مي‌ برد و يا معلمي که عادت به ناچيز شمردن و تحقير شديد دانش‌آموزان خود دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر