۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

مصاحبه با مدیر عامل غیرقانونی

مصاحبه با مدیر عامل غیرقانونی سازمان تامین اجتماعی
همانطورکه مستحضرید آقای ذبیحی در یکسال گذشته فقط یکبار مصاحبه مطبوعاتی (آن هم بعد از شوک عدم معرفی ایشان بعنوان وزیر نیرو) داشتند. شوکی که به تعبیر جناب آقای لواف (مدیر کل سابق تهران بزرگ) موجب برهم خوردن تعادل روحی و روانی آقای ذبیحی شد و همان برهم خوردن تعادل منجر به مصاحبه مطبوعاتی شد.
اما خبرنگار زبل ما با هزار دوز و کلک توانست خود را به آقای ذبیحی برساند و یک مصاحبه اختصاصی با ایشان داشته باشد.
و اما مشروح مصاحبه :

خبرنگار: آقای ذبیحی اوضاع سازمان چطور است؟
ذبیحی: توووووپ. بهتر از این نمی شود. ضمنا این نکته را باز هم یادآوری می کنم که بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم.

خبرنگار: پس این وضعیت بحرانی که همه جا صحبتش هست، چیست؟
ذبیحی: اصلا این حرفها نیست ، تو یکسال گذشته ما خیلی دنبال بحران گشتیم اما هر چه گشتیم کمتر یافتیم. هر چی بوده، مال دوره قبل از ما بوده و زبانم لال دوره بعد از ما هم حتما خواهد بود.

خبرنگار: حتما خبر دارید که نمایندگان مجلس، نمایندگان مجامع کارگری، کارفرمائی و بازنشستگی ، مطبوعات، کارکنان، اعضای هیئت مدیره و شورای عالی تامین اجتماعی، بیمارستانها ، داروخانه ها و مراکز درمانی و بعضی جاهای دیگر از وضعیت سازمان راضی نیستند.
ذبیحی: لطفا خلط مبحث نکنید ، هر کدام از اینها علت نارضایتی شان متفاوت است.
نمایندگان محترم مجلس از این بابت ناراضی هستند که علیرغم اصرار شدید آنها، من سمت وزارت نیرو را نپذیرفتم. خودتان که می دانید، بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم.

خبرنگار: خب چرا نپذیرفتید؟ وزارت نیرو  که به رشته تخصصی شما مرتبط بود؟
ذبیحی: با توجه به عدم علاقه من به سمت های اجرائی ، ارتباط به رشته تخصصی زیاد مهم نبود. از آنجائیکه شدیدا به اصل شایسته سالاری اعتقاد دارم احساس کردم که آقای نامجو برای اداره وزارت نیرو از من لایق ترند. البته این را در آخرین لحظات متوجه شدم.

خبرنگار: پس چرا اینهمه خودتان و دوستانتان رایزنی کردید؟
ذبیحی: کدام رایزنی؟ ما داشتیم نمایندگان محترم مجلس و آقای رئیس جمهور را متقاعد می کردیم که آقای نامجو اصلح تر از ما هستند. بالاخره هم موفق شدیم.

خبرنگار: با این حساب چرا تعادل روانی تان بهم خورد؟
ذبیحی: فقط کمی خسته شدیم، من که عرض کردم برای تبلیغات آقای نامجو خیلی تلاش کردیم، بنابراین کمی فشارمان بالا و پایین شد و مختصرا اعصابمان بهم ریخت. همه اش بخاطر تلاش زیاد و اجرای تکلیف بود. شما هم اینقدر روی برهم خوردن تعادل روانی تاکید نکنید، چیز مهمی نبود. ضمنا این نکته را باز هم یادآوری می کنم که بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم.

خبرنگار: پس تعادل روانی دارید؟
ذبیحی: بله ، فقط علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم.

خبرنگار: نارضایتی کارکنان چی؟ این اعتصابی که همه جا صحبتش هست برای چی بود؟
ذبیحی: کدام اعتصاب؟ چرا حرف در می آرید؟ اصلا این صحبتها نبود. موضوع این بود که با توجه به تراکم شدید خدمت رسانی، مدتها بود پرسنل شریف ستاد مرکزی سازمان تامین اجتماعی می خواستند ملاقاتی با من داشته باشند، بالاخره کاسه صبرشان لبریز شد، و مشتاقان اینجانب در حیاط ستاد تجمع کردند و اصرار داشتند که مدیرعامل محبوبشان را ملاقات کنند. من هم چون دیدم بیش از حد اصرار می کنند بدون هیچ گونه خشونتی از آنها دعوت کردم تا در سالن اجتماعات ستاد جمع شوند تا از ملاقات همدیگر فیض ببریم.

خبرنگار: خب در این ملاقات چه اتفاقی افتاد؟
ذبیحی: مگر قرار بود چه اتفاقی بیفته؟ در یک فضای سرشار از محبت و معنویت و صمیمیت با همدیگر صحبت کردیم و شارژ شدیم. البته بیشتر من صحبت می کردم و آنها گوش می دادند، نمی دانید چه فضایی بود، وقتی من صحبت می کردم همه چهارصد پونصد نفری که تو سالن بودند ششدانگ حواسشان به من بود حتی مژه هم نمی زدند، پلک هم نمی زدند، خمیازه هم نمی کشیدند، فکر نکنید غلو می کنم، خودم داشتم می دیدم. یکی از دوستان می گفت فلانی وقتی شروع به صحبت کردی من دیدم یکدفعه یک نوری آمد و شما را احاطه کرد خودم هم احساس کردم یک حصاری دورم کشیده شده و آرامش خاصی پیدا کردم.

خبرنگار: پس کارکنان چی گفتند؟
ذبیحی: چیز خاصی نبود. آنها به من گفتند: شما خیلی خوبید. من هم گفتم خوبی از خودتان هست. همین!

خبرنگار: یعنی نارضایتی کارکنان سازمان را قبول ندارید؟
ذبیحی: شوخی می کنید؟ کدام نارضایتی ؟ آنها اصلا نمی دانند نارضایتی رو با کدوم نون می نویسند. شکر خدا کارکنان سازمان همیشه و تحت هر شرایطی راضی هستند. باید هم راضی باشند. اصلا نارضایتی برای چی؟

خبرنگار: از وضعیت پرداختها، از وضعیت انتصابها، از باندبازیها، از تصمیمات غیرکارشناسی ، از سیاسی بازی ، از دروغ گفتن ها، از ...
ذبیحی: یه کم صبر کن! این حرفها چیه؟ چرا از خودتان حرف در می کنید؟ همه اینها را من شدیدا تکذیب می کنم. این صحبتها مال یه عده است که نمی خواهند خدمات شایان توجه دولت را ببیند؟

خبرنگار: چه ربطی به دولت داره؟ چرا سفسطه می کنید؟ داریم در مورد عملکرد شخص شما صحبت می کنیم؟
ذبیحی: مثل اینکه راجع به شما هم باید افشاگری کنم؟ ببینم شما جاسوس اسرائیل نیستید؟

خبرنگار: نه اصلا
ذبیحی: جاسوس آمریکا چی؟

خبرنگار: نه آقا ، این حرفها چیه؟
ذبیحی: پس حتما جاسوس انگلیسی؟

خبرنگار: اصلا از خیر این سئوال گذشتیم. آقای ذبیحی قبلا در رسانه ها از زبان شما گفته بودند که شما ادعا کرده بودید اگر سازمان تامین اجتماعی زیر نظر وزیر رفاه برود یک لحظه هم در سازمان نمی مانید.
ذبیحی: شما اگه جاسوس اسرائیل و آمریکا و انگلیس نیستی، پس جاسوس کجائی؟

خبرنگار: آقای ذبیحی موضوع شفتالو ها چیه که این همه می گویند؟
ذبیحی: کدام شفتالو؟ ما شفتالو خیلی داریم.

خبرنگار: مثلا همین آخری، با چه حساب کتابی، با چه معیاری، با چه اعتقادی معاونت اداری مالی سازمان را انتخاب کردید؟ آیا از نظر منطقی، از نظر شرعی، یا از نظر اخلاقی تصمیمتان درست بوده؟ شما که گفتید به شایسته سالاری خیلی اعتقاد دارید...
ذبیحی: اولا یه چیزی رو برای همیشه تو اون کله پوکت فرو کن. من و امثال من خیلی می فهمیم، تو و امثال تو هیچی حالیتان نیست. هرچقدر هم تلاش کنید باز هم نمی فهمید. شماها ابدالدهر نفهمید! اصلا همه دنیا به غیر از ما نفهمند. حالیت شد؟ ثانیا ما هم برای خودمان معیار داریم همینطوری یلخی عمل نمی کنیم. ایشون رو هم بر اساس یه سری معیارها انتخاب کردیم که شما هیچوقت نمی تونید درک کنید.

خبرنگار: لطف کنید مختصری از معیارهای تان را بیان کنید.
ذبیحی: اولا ایشون سرعت عمل خیلی خوبی در توزیع پوستر و هکذا سریش مالیزاسیون داشتند. تو دوره انتخابات هر چی پوستر فرستادیم ایشون در نهایت دقت و سرعت پوسترها را همه جای شهر چسباندند. دوما، ایشون از دانشگاه آزاد لیسانس حسابداری گرفتن که برای کارهای مالی خیلی خوبه، سوما، جوون هستند و پرانرژی، چهارما، خیلی مودب هستند هر چی بگم گوش می کنند، پنجما با برادرشون هم از یه جاهایی آشنا هستیم. ششما، تو کمیته امداد کار کردند و می دونند خدمت رسانی به نیازمندان یعنی چی، هفتما چون قبلا مثل خودم سابقه مدیریتی نداشتن، انگیزه خیلی زیادی برای خدمت رسانی پیدا می کنن... بازهم بگم؟ ، بگم؟

خبرنگار: می گم آقای ذبیحی ، هر کسی جای شما بود ، با این همه مخالفت خیلی وقتها پیش کله پا شده بود، شما چرا اینقدر ضدضربه اید؟
ذبیحی: راستش من مرتب ورزش میکنم، خوب هم تغذیه می کنم، سیگار نمی کشم، ارتباطات خوبی دارم، اطلاعاتم هم خوبه، افشاگریم هم بد نیست، و  داش محمود رو هم خیلی خیلی دوست دارم.

خبرنگار: قبلا می گفتن مدیرها با مینی بوس و یا حداکثر با اتوبوس میان، اما راجع به شما میگن که با قطار اومدید.
ذبیحی: بله، قطار امن ترین وسیله است. امروز راننده قطار من هستم فردا یکی دیگه از هم قطارها راننده می شه، خب علم احتمالات اینجا بدرد می خوره، یعنی احتمال اینکه همیشه تو قطار باشی زیاده، ولی با اتوبوس و مینی بوس احتمال کمتره. چیز فهم شد؟

خبرنگار: آقای ذبیحی جریان اختلافاتتان با هیئت مدیره سازمان چیست؟
ذبیحی: بی خودی هیئت مدیره رو بزرگ نکنید، هیئت مدیره مگه چیه که با من اختلاف داشته باشه، اینها بی خودی پررو شدند. هیئت مدیره باید مثل بچه آدم حرف گوش کنه، با چیزی هم کاری نداشته باشه، مگه وقتی من انتخاب شدم هیئت مدیره وجود داشت؟ نذار افشاگری کنم!

خبرنگار: پس این هیئت مدیره به چه دردی می خوره؟ اعضای هیئت مدیره صبح تا بعد از ظهر چکار کنند؟
ذبیحی: اینکه مشکلی نیست. تلویزیون تماشا کنند، روزنامه بخونند، کتاب بخونند، میدونین آمار مطالعه تو کشور ما چقدر پائینه؟ یه کم آمار کتابخونی رو بالا ببرند. اصلا می تونن، ورزش کنند. تعدادشون به اندازه یه تیم فوتسال که هست، یه تیم تشکیل بدن و تو مسابقات شرکت کنن و برای سازمان افتخار کسب کنند. اگه بخوان هزار تا کار می تونن بکنن، ولی اینا اهل کار نیستند. می خوان مفتخوری بکنن. من هم شدیدا با مفتخوری مخالفم.

خبرنگار: جریان شبیخون به موسسه عالی پژوهش چی بود؟ 
ذبیحی: بله این یکی از افتخارات زندگی من بود، قبلا هم راجع به این موضوع افشاگری کرده بودم، عوامل دشمن از خیلی وقتها پیش و با یک برنامه ریزی حساب شده در موسسه نفوذ کرده وآنجا را تبدیل به لانه جاسوسی کرده بودند و قصد ضربه زدن داشتند، اما من نگذاشتم نقشه های شوم و شیطانی شان را عملی کنند، و طی یک عملیات حساب شده و با رشادت نیروهای خودی قلعه دشمن را فتح کردیم، اما آنها دوباره نفوذ کردند و با کمک بعضی از عناصر فریب خورده پاتک زدند و قلعه را موقتا از دست ما خارج کردند، ما هم بلافاصله با هلوها و شفتالوها و بقیه میوه ها یک ستاد جنگ تشکیل دادیم و حمله اخیر را سازماندهی کردیم، و خوشبختانه حمله با موفقیت به نتیجه رسید و منطقه را پاکسازی کردیم و در حال حاضر مناطق مورد نظر در اختیار نیروهای خودی است.

خبرنگار: چرا حمله را ساعت چهار نصف شب انجام دادید؟ حتما شنیده اید دختر هشت ساله سرایدار موسسه دچار شوک شده بود.
ذبیحی: مهمونی که نمی رفتیم، داشتیم حمله می کردیم. باید دشمن غافلگیر می شد. شما هم بجای موسسه بگین لانه جاسوسی. فراموش نشه. حمله ما رو سبک نکنین.

خبرنگار: در یکسال گذشته چه کارهایی در سازمان تامین اجتماعی کردید؟
ذبیحی: خیلی کارها کردیم، صرفه جویی کردیم اساسی. تا میتوانستیم از حقوق و مزایای پرسنل کم کردیم، پول داروخانه ها و مراکز درمانی را ندادیم. افشاگری کردیم. مقداری هلو و شفتالو پرورش دادیم. برای دوستان و آشنایان اشتغالزایی کردیم. چپ و راست واحدهای سازمانی را منحل کردیم. کلی عزل و نصب کردیم. تا میتونستیم با اعصاب کارکنان و بازنشستگان و خیلی جاهای دیگه بازی کردیم، شدیم متخصص مغز و اعصاب.
همه این کارها در حالی انجام دادیم که من کوچکترین علاقه ای به کارهای اجرائی نداشتم. شما ببین اگه علاقه داشتم چی میشد.
یکی دوبار در تلویزیون ظاهر شدیم و مظلوم نمایی کردیم و خودمون رو زدیم به موش مردگی. این مجریه حیدری  رو حسابی پیچوندیمش. کلی هم افشاگری کردیم.
یکی از شیرین ترین خاطراتم مربوط به سمینار ISSA در سوئیس بود، جای شما خالی ، خیلی خوش گذشت، کلی شکلات و لبنیات اصل خوردیم. و سخنرانی کردیم مثل بلبل. البته بخاطر صرفه جویی مجبور شدیم تا سوئیس پیاده برویم. از آنجا هم سری به فرانسه زدیم. فرانسه را دیگر پیاده نرفتیم با یابو رفتیم، با یابوی خودمان.

خبرنگار: آقای ذبیحی شما بارها ادعا کرده اید که خیلی ها بخاطر منابع مالی تامین اجتماعی چشم طمع به آن دوخته اند. گفته اید که با قطع مزایای برخی از افراد کلی صرفه جویی کرده اید. تو رو خدا بفرمائید اینها چه کسانی هستند؟
ذبیحی: من نمی خواهم وارد این بحثها بشوم. اما اگر لازم شد بعدا افشاگری خواهم کرد.

خبرنگار: اگر چنین افرادی وجود دارند وظیفه شماست که لیست آنها را اعلام کنید، و اگر سوءاستفاده ای شده است آنها را به مراجع قضائی معرفی کنید.
 ذبیحی: بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم. ضمناعلاقه ای به این موضوعات ندارم.

خبرنگار: پس دروغ می گوئید.
ذبیحی: فضولیش به شما نیامده.

خبرنگار: در حالیکه فقط چند روز به پایان سال مانده، چرا پول عیدی و بن ها را نمی دهید؟ عید کلی خرج داره، خودتان که باید این چیزها بدانید.
ذبیحی: شما هم چسبیدید به این رسم و رسومات دوره آتش پرستی. آدم، هر روزی که بتونه دل مومنی رو شاد کنه براش عیده! تلاش کنیم هر روزمان عید باشد. البته خیلی از پولهایی که در سازمان پرداخت می شود اضافه است و در حکم اصراف است. کارکنان شریف سازمان بیشتر باید انگیزه های معنوی داشته باشند . ضمنا این همه اصراف برای چی؟  بیایید در آغاز سال نو به همدیگر لبخند عیدی دهیم. 

خبرنگار: آیا برای خرید گوشت و میوه و آجیل و کوفت و زهرمار می توان لبخند پرداخت کرد؟
ذبیحی: چرا که نه؟ چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. توانا بود هر که دانا بود...

خبرنگار: اخیرا تعداد قابل توجهی از کارکنان سازمان درخواست بازنشستگی پیش از موعد کرده بودند. این همه درخواست بازنشستگی تا حالا سابقه نداشته . شما علت امر را در چه می دانید.
ذبیحی: علت خاصی نداشت. مگه هر کاری باید علت داشته باشه. دلشان خواسته. ماهم هر کالری دلمون بخواهد انجام میدیم. به هیچ کس هم مربوط نیست.

خبرنگار: شما که مشاور منابع انسانی یک رئیس جمهور هستید، آیا از این قضیه احساس خطر نمی کنید که یکدفعه   1400 نفر از پرسنل سازمان درخواست بازنشستگی می کنند. با توجه به تعداد کارکنان  سازمان می شود گفت تقریبا اکثر افرادی که شرایط بازنشستگی پیش از موعد را داشتند درخواست بازنشستگی کردند. می دانید چقدر تجربه و سرمایه عظیم فکری و انسانی را از دست داده اید؟ افرادی که در بهترین شرایط  برای بازدهی بودند.
ذبیحی: نه قضیه رو بزرگش نکنید. چیز مهمی نبود، فقط یه عده از کارکنان سازمان سنگر خدمت رسانی شان عوض شده ، قبلا در سازمان خدمت رسانی می کردند، الان در خانواده خدمت رسانی می کنند. پس بنظر شما خانواده مهم نیست؟

خبرنگار: شما که فیزیک خوتنده اید باید بدانید هر عملی را عکس العملی است، فکر نمی کنید که این همه ظلم و اجحافی که به سازمان ، کارکنان، و ذینفعان سازمان می کنید اثرش به خودتان برخواهد گشت.
ذبیحی: این چیزها همه ش مال کتابهاست. این همه نمایندگان مجالس، اعضای هیئت مدیره، اعضای شورای عالی تامین اجتماعی، نمایندگان مجامع کارگری و بازنشستگی داد و بیداد کردند مگر چه اتفاقی افتاد؟ تو  هم دلت خوشه ها!
این همه کارکنان سازمان تو جلسات و جاهای مختلف، به من بد و بیراه گفتند، نفرینم کردند و لعنت فرستادند مگه چی شد؟ مگه با نظر اینهاست؟ اصلا میدونی کجا زندگی می کنی؟

خبرنگار: ظاهرا شما به هیچ صراطی مستقیم نیستید، به غیر از حرف خودتان هیچی را قبول ندارید.
ذبیحی: زدی به خال. من این حرفها حالیم نیست. ضمنا این نکته را باز هم یادآوری می کنم که بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی ندارم.

خبرنگار: آقای ذبیحی شما قول داده بودید راجع به وضعیت شرکتهای شستا ورود نموده و نظارت سازمان را بر آنها عملی خواهید کرد، اما مثل اینکه زورتان نرسید.
ذبیحی: نه اصلا بحث این حرفها نیست، فراموش نکنید که بنده هیچ علاقه ای به کارهای اجرائی ندارم. حذف موسسه عالی پژوهش و فرستادن سی چهل نفر نیروی معاونتهای امور فرهنگی و اجتماعی و امور استانها از همه چی واجب تر بود.

خبرنگار: آقای ذبیحی حتما شنیده اید که رئیس منصوب شما را در سازمان بازنشستگی راه ندادند؟
ذبیحی:  بله، در عوض ما هم آقای محصولی را به سازمان تامین اجتماعی راه نمی دیم. این به اون در.

خبرنگار: آینده سازمان را چطور پیش بینی میکنید؟
ذبیحی:  تا زمانی که من هستم همه چیز روشن و نورانی خواهد بود، همه سنگرهای علم و فناوری را فتح خواهیم کرد. علی ایحال بنده کوچکترین علاقه ای به سمت های اجرائی نداشته، ندارم و نخواهم داشت.

۲ نظر:

  1. سئوال از آقای ذبیحی: در مورد موسسه عالی پژوهش گفته اید که افرادی مثل کدیور و ابراهیم یزدی در آن نفوذ کرده بودند، واقعا آیا شما و امثال شما و کل هلوها و شفتالوهایتان به اندازه انگشت کوچیکه این بزرگوران می فهمید؟

    ذبیحی فاشیست: فهمیدن اصلا مهم نیست . آدمها هر چقدر نفهم تر باشند بیشتر به درد ما میخورند. فهم چیز خوبی نیست. اطاعت و تقلید از همه چی بهتره.

    پاسخحذف